مهدی کروبی: چگونه اول انقلاب مسئول «کمیته‌ امداد» شدم؟

سال ۴۹ در رابطه با شهادت آیت‌الله سعیدی و رحلت آیت‌الله حکیم و مسئله‌ی تاکید بر مرجعیت امام، دوباره تحت تعقیب قرار گرفتم و ۳ ماه با اسم مستعار در مشهد ماندم و بعد با اسم مستعار در جنوبی‌ترین محلات تهران در مدرسه‌ای تدریس می‌کردم.

مهدی کروبی: چگونه اول انقلاب مسئول «کمیته‌ امداد» شدم؟

به گزارش سهامدار نیوز، روز یکشنبه ۱۲ مهر ۱۳۶۰ خبرنگار کیهان طی گفت‌وگویی با حجت‌الاسلام مهدی کروبی نماینده‌ی وقت مردم الیگودرز در مجلس شورای اسلامی از او درباره‌ی مسائل مختلف روز از جمله سابقه‌ی مبارزاتی و… پرسید. بخش‌هایی از پاسخ‌هایی مهدی کروبی به این پرسش‌ها را در پی می‌خوانید:

ابتدا و آغاز مبارزه‌ام از سال ۴۱ بوده است. در قم شاگرد امام و طلبه بودم. سال ۴۲ پس از دستگیری امام در روزهای بعد از ۱۵ خرداد، به هنگام رفت و آمد بین قم و تهران، به جرم حمل اعلامیه دستگیر شدم و ۵۰ روز در زندان شهربانی تهران بودم. رمضان همان سال به کاشان رفتم و در آن‌جا بازداشت شدم اما پس از مدتی در تهران مرا آزاد کردند. پس از دستگیری امام در پایان ۴۳ در رابطه با کاپیتولاسیون و نامه‌هایی که در قم تنظیم و توزیع می‌شد مدت ۲۰ روز در زندان قزل‌قلعه بودم. سال ۴۵ در رابطه با بازداشت فقیه عالی‌قدر آیت‌الله منتظری، اقدام به جمع کردن امضا و تماس با علما نمودم و به این جرم تحت تعقیب قرار گرفتم. مدتی متواری بودم و در یک مسافرت قاچاقی به عراق ۳ یا ۴ ماه در آن کشور اقامت کردم ولی نتوانستم تحمل کنم. از این مسافرت نامه‌هایی با خود آوردم و در بازگشت بازداشت شدم و برای ۶ ماه مرا به گنبد کاووس تبعید کردند. از آن‌جا که بازگشتم در رابطه با توزیع و پخش نامه‌ی سرگشاده‌ی امام خمینی به هویدا گرفتار شدم. در آن سال ما را به قزل‌قلعه بردند. تا آن زمان در زندان‌ها تنها برخورد توهین‌آمیز بود، اما این بار به وسیله‌ی کمالی منوچهری مورد ضرب و شتم قرار گرفتم به طوری که تا مدت‌ها چرک از گوشم می‌آمد و دو دندانم شکست و به شش ماه زندان محکوم شدم که ۳ ماه آن در سلول قزل‌قلعه و ۳ ماه در زندان قصر به پایان رسید.

سال ۴۹ در رابطه با شهادت آیت‌الله سعیدی و رحلت آیت‌الله حکیم و مسئله‌ی تاکید بر مرجعیت امام، دوباره تحت تعقیب قرار گرفتم و ۳ ماه با اسم مستعار در مشهد ماندم و بعد با اسم مستعار در جنوبی‌ترین محلات تهران در مدرسه‌ای تدریس می‌کردم. اواسط سال ۵۰ به شمیران آمدم و از طرف آقای طالقانی به وسیله‌ی آقای معادیخواه در مسجد صاحب‌الامر خیابان حکمت فعال شدم و امام‌جماعت آن‌جا بودم. در کنار این فعالیت‌ها دانشگاه می‌رفتم و دوره‌ی دانشگاه من حدود ۷ سال طول کشید. سال ۵۳ در رابطه با جلسات و نشریات مبارزین و کمک به خانواده‌های زندانی بازداشت شدم. آن سال برای کمیته‌ی مشترک رژیم شاه مدفون حادترین سال‌ها بود. حدود ۳ ماه در کمیته بودم و بعد به زندان قصر رفتم. دادگاه بدوی و تجدیدنظر مرا به ۵ سال زندان محکوم کردند. تا اواخر سال ۵۵ چند بار مرا به کمیته بردند تا این‌که به اتفاق مرحوم شهید عراقی آزاد شدیم. این مسئله به خاطر کلک حقوق بشر و آمدن کارتر انجام شد.

Author: aminkav

دیدگاهتان را بنویسید